ترانه «بیا که بریم به مزار» داستان قدیمی «ملا محمد جان» درباره عشق فرزندی از دیار افغانستان است که قصه دلداده گی وی به گوش «امیر علی شیر نوایی» میرسد.
به گزارش آی فیلم 2، آهنگ «ملا ممدجان» یکی از قدیمی ترین آهنگ های هرات باستان، سرود عاشقانه و بیانِ سوزِ دلِ دختر عاشقی است که نذر گرفته تا در روز نوروز به مزارشریف رفته، مولا علی (ع) را زیارت نموده و دعا کند تا آرزویش که رسیدن به ملا محمد جان است برآورده گردد.
در رابطه با این شعر و داستان عاشقانه « عایشه و ملا محمد جان » در کتب مربوط به تاریخ هرات و اخبار و جراید، بارها مطالبی نوشته اند و رادیو افغانستان نیز در سال های دهه پنجاه خورشیدی این داستان و آهنگ مربوط به آن را در قالب رادیو درام موزیکال چندین بار منتشر نموده است.
ترانه عاشقانه «ملا ممدجان» بیانگر عشق واقعی این دو بوده است.
می گویند در زمان حکمروایی تیموریان در هرات به ویژه در عصر «سلطان حسین بایقرا» (۱۵۰۵ــ ۱۴۶۸) و وزیر دانشمندش «امیر علی شیر نوایی» مردم از سراسر قلمرو تیموریان در روز نوروز به مزارشریف می آمدند و دولت هزینه عروسی جوانانی که در این روز در مزار شریف مراسم می گرفتند را می پرداخت.
از جمله مکاتب متعددی که در این دوره، در هرات تأسیس شده بود مکتبی بود، نزدیک محله «سرحدیره» در شمال شهر هرات و یکی از طلاب این مکتب، ملا محمد جان بود که همه روزه از محله ی سرحدیره به چشمه قلمفر که نزدیک زیارتگاه «مولانا عبدالرحمن جامی» بود، می رفت و صرف و نحو حفظ می کرد، ساعتی در کنار چشمه می آسود و شکرانه ای بجا می آورد .
روزی از روزها، جمعی از دختران سرحدیره که در میان آنان، «عایشه» دختر یکی از افسران مقرب دربار نیز بود، به منظور تفریح و گردش بر سر چشمه آمدند، در این بین باد تندی وزیدن گرفت و چادر عایشه را از سرش بلند کرده، بر دوش ملا محمد جان که در فاصله کمی از آن ها قرار داشت، انداخت.
عایشه که به دنبال چادری اش آمده بود با ملامحمد جان رو در رو شده و هر دو دلباخته همدیگر شدند.
از آن روز به بعد عایشه و ملا محمد جان به کمک و زمینه سازی دوستان عایشه در کنار چشمه قلمفر، دور از چشم دیگران، همدیگر را می دیدند.
عشق عایشه و ملا محمد جان آنقدر بر سر زبان ها افتاد تا به گوش پدر عایشه نیز رسید. پدر با شنیدن این حکایت، عایشه را در خانه زندانی کرد و او را از دیدن معشوقش محروم کرد.
ملا محمد جان هم آموزش صرف و نحو را کنار گذاشت و روز به روز از درد فراق عایشه ناتوان تر می شد.
روزی از روزها که عایشه توانسته بود دور از چشم پدر، با دختران دیگر بر سر چشمه بیاید، با سوز و درد، این ترانه را می خواند:
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان
برو با یار بگو یار تو آمد
گل نرگس خریدار تو آمد
گل نرگس خریدار تو آمد
برو با یار بگو چشم تو روشن
همان یار وفادار تو آمد / همان یار وفادار تو آمد
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان
بیا ای یار که مجنون تو هستم
خراب لعل میگون تو هستم
خراب لعل میگون تو هستم
نمی بوسم لب پیمانه ی می
پرشان و جگر خون تو هستم
پرشان و جگر خون تو هستم
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لاله زار وا وا دلبر جان
در همین حال، «امیر علی شیر نوایی» (وزیر شاه) با تعدادی از همراهان، از کنار این چشمه می گذشت که صدای خواندن عایشه توجه او را جلب کرد، بلافاصله توقف نموده و همه شعر را گوش کرد.
«علی شیر نوائی» با فراست و تیزبینی که داشت، دریافت که در پس این صدا، دردی نهفته است. خودش را به عایشه رساند و با ملایمت و مهربانی حال او را جویا شد.
سپس عایشه داستان عاشقانه خود و ملا محمد جان را به امیر حکایت نموده و اضافه نمود که ملا محمد جان از طلاب مکاتب شما است.
فردای آن روز، امیر به خانه پدر عایشه رفت و از عایشه خواستگاری نمود، پدر عایشه که وضع را چنین دید، به احترام شخص امیر به این وصلت راضی شد.
امیر این دو دلباخته را به مزار شریف فرستاد و در همان جا مقدمات عروسی را فراهم نمودند. به این ترتیب این دو به هم رسیدند و نذرشان را به آستان حضرت علی(ع) ادا کردند.
به نقل از افغانستان ما، آهنگ «ملا ممدجان» که راوی داستان عشق عایشه و ملا محمدجان است، در شهر هرات و دیگر نواحی بر سر زبان ها افتاد و سینه به سینه، قرن ها در محافل خوانده می شد.
م ح/ ب م